پارت هشتم

زمان ارسال : ۳۱۰ روز پیش

پدرم و نوید با دیدن یکدیگر به هم دست دادند. پدرم با لبخندی بر لب گفت:

ـ چطور بعد این همه مدت برادر و خواهر همدیگه‌‌رو پیدا کردین؟

ندا گفت:

ـ قضیه‌‌ش مفصله!

و این بار پدرم بود که در معرض توضیحات ماجرای پیدا شدن برادر زنش قر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید